نقد کتاب خاطرات متیو پری؛ چندلر بینگ سریال فرندز رازی تلخ در سینه دارد
به گزارش وبلاگ کارآفرین، اولین مرحله برنامه دوازده قدمی (برنامه معروف ترک اعتیاد) پذیرش اعتیاد است؛ هر معتادی در ابتدای ورود به فرایند ترک، که فرایندی مادام العمر است، باید در وهله نخست بپذیرد که یک معتاد است و این را با صدای بلند میان همتایان خود بر زبان بیاورد: من [نام] یک معتادم. یکی از آخرین مراحل برنامه دوازده قدیمی یاری به یک همتا یا همتایانی در سراسر دنیا است. می توانی برای یک یا چند نفر نقش راهنما را ایفا کنی یا اگر آدم مشهوری مثل متیو پری یا همان چندلر بینگ سریال فرندز (یا دوستان) و به بیماری اعتیاد مبتلا باشی، می توانی به جز ایفای نقش راهنما به عنوان بخشی از فرایند ترک، کتاب زندگینامه ات را بنویسی و در نقش منجی یک دنیا ظاهر شوی.
حقیقتاً چه کسی بهتر از ستاره خانواده بزرگ فرندز که از بخت بد و در نهایت ناباوری ما به بیماری اعتیاد مبتلاست، می تواند از این رنج و بحران بگوید؟ آن هم این همه دقیق و صادق و در عین حال طناز. البته جدا از جنبه تأثیرگذاری و یاری به دیگری که یکی از وظایف اصلی هر عضو برنامه دوازده قدمی است و وظیفه بزرگی که در قبال مخاطبانش دارد و چنانچه فرهنگ سلبریتی هالیوودی ایجاب می نماید، متیو پری باید این قصه را برای تمام جهان بگوید؛ کودک همواره تنهای مضطرب درون پری، همان چندلر بینگ دوست داشتنی آشنا، فقط با گفتن قصه اش برای تمام جهان است که آرام می گیرد و احساس اتصال می نماید؛ آنچه تا پیش از این با اعتیاد در پی اش بوده است.
متیو پری، متولد کانادا، از خانواده ای هنرمند و معتبر، فرزند طلاق است. پدر و مادر زیبای او در کودکی او از هم جدا می شوند و پری چنانچه در کتاب خاطراتش دوستان، معشوقه ها و آن فاجعه بزرگ شرح می دهد قادر به هضم این اتفاق نیست؛ و از آن به بعد، حیران و احتیاجمند توجه مادر و پدر میان این دو در رفت و آمد است و همواره احساس تنهایی و کمبود توجه می نماید. مادر و پدر جاه طلب و پرمشغله او که در جوانی با هم وصلت نموده بودند، خیلی زود به این نتیجه می رسند که صرفاً جوانی نموده اند و باید سراغ زندگی های خودشان بروند. بنابراین متیو می ماند و والدینی که هر دو دوباره ازدواج می نمایند و صاحب چند بچه دیگر می شوند، مادری که برای نخست وزیر وقت کانادا (پدر نخست وزیر فعلی) می نماید و پدری که بازیگر است.
با اینکه پری اعتراف می نماید که همه این انسان های زندگی اش کوشش خود را برای او و بهبودی اش نموده اند، حتی شوهر مادرش و وجود خواهران و برادران ناتنی اش را که همه با او اختلاف سن فاحشی دارند، نعمت زندگی اش می خواند، و اگر هم پدر و مادرش ضربه ای به او زده اند، ناخواسته بوده است، اما ضربه کار خودش را نموده است؛ متیو یک بچه آسیب دیده از طلاق است. بنابراین، همواره احساس ناکافی بودن دارد؛ احساس بچه ای که پدرش انتخاب نموده است از او دور بماند. (حضانت متیو با مادرش بود.)
در فکریت بچگانه او یا هر بچه دیگری (یا هر بچه حساس دیگری) این به این معناست: حتماً او من را نمی خواسته که رهایم نموده است. و این تبدیل به خلائی در زندگی متیو می گردد، خلائی که با هیچ چیز جز الکل و مواد پر نمی گردد، یا لااقل او به عنوان یک بیمار مبتلا به اعتیاد فکر می نماید که جز این نمی گردد. بنابراین کوشش این بچه طلاق برای جلب توجه دیگران به وسیله خنداندن راه به جایی نمی برد و متیوی جوان اما مشکل دار و آسیب خورده، که بعدها آن را خودخواهی و خودپسندی می داند، به مصرف مواد پناه می برد. و سیستم فیزیکی اش طوری است که خیلی زود معتاد می گردد. از دسته معتادان افراطی. از آن ها که مصرف عادی برایشان کافی نیست و کارشان بارها و بارها به خط آخر می رسد، جایی که دیگر مداخله ضروری است و فرد باید به دست متخصص و مرکز بازپروری سپرده گردد.
حضور میان ستارگان، داشتن شغلی حرفه ای و یکی از برترین کارهای جهان، دستمزدی دور از باور، معروفیت و ثروت تمام نشدنی، روابط عاشقانه با بزرگ ترین ستارگان جهان، رفاه محض و … هیچ یک از این ها هنوز برای پر کردن خلاء درون کودکی که مجبور بود بی همراه سوار هواپیما گردد تا از پیش مادرش برود پیش پدرش و برعکس، کافی نیست. تنها مصرف است که اجازه می دهد این بچه که چون خودش را دوست داشتنی نمی داند و دوست ندارد، خودش را تاب بیاورد. آن قدر مصرف کند که به نقطه ای برسد که اصلاً نداند کیست و از کجا آمده است.
این ابتدای قصه زندگی از درون تلخ اما از بیرون باشکوه متیو پری است. زندگی بچه ای تنها یا به قول خودش بی همراه که فکر می نماید حتماً چیزی بزرگ تر از او، چیزی آن قدر بزرگ احتیاج دارد که اگر نمی تواند توجه مادر و پدر دست نیافتنی اش را به خود جلب کند، پس توجه تمام جهان را به سمت او معطوف کند؛ جوانکی درگیر اعتیاد و بی پول که به گفته خودش با خدا یک معامله می نماید؛ خدایا، هر بلایی دلت می خواهی سرم بیاور اما فقط معروفم کن. معروفم کن تا شاید این درد تسکین پیدا کند. و خدای متیو دعای او را مستجاب می نماید. تمام و کمال. متیو معروف می گردد، قرعه به نامش می افتد، و سر بزنگاه، در آخرین دقایق، به شکلی معجزه آسا، نامش تا ابد در یکی از بزرگ ترین و پیروز ترین شوهای امریکایی و در فکر بیش از پنجاه میلیون نفر در سرتاسر جهان (البته تا سال 2004) ثبت می گردد. اما تمام این ها در برابر غول بزرگ اعتیاد هیچ اند.
بدیهی است که مصرف افراطی از جایی به بعد مصرف نماینده را به سراشیبی سقوط می اندازد. هرچه مصرف بالاتر برود، آستانه تحمل بیشتر و احتیاج به ماده مصرفی بیشتر می گردد. این چنین می گردد که متیو پری مجبور است روزی پنجاه عدد از قرصی به خصوص بخورد تا تازه بتواند روی پا بایستد. بله، آمار و ارقامی که پری از اندازه مصرف خودش در کتاب خاطراتش افشا می نماید، حیرت برانگیز است. این پرسش را در فکر یک مخاطب فرندز به وجود می آورد که اصلاً چطور می توانسته با آن حال سر صحنه حاضر گردد، چه برسد به دیالوگ گفتن و بازی کردن (بر کسی، دست کم بر مخاطبان فرندز، پوشیده نیست که متیو پری در تمام طول سریال با اعتیاد دست و پنجه نرم می نموده؛ این از چاق و لاغر شدن ها و تغییر چهره های نگران نماینده و زیادش و البته اخبار حاشیه ای پیدا بوده است).
پری در کتاب خاطراتش به مخاطبانش می گوید که چطور بیماری اعتیاد به دفعات موقعیت شغلی اش در فرندز را تحت الشعاع قرار داده و حتی تا پای اخراج او از مجموعه پیش رفته است. اما متیو از نگاه خودش به یاری خدا و البته خانواده و حلقه نزدیک اطرافیانش (که در نهایت ناباوری شامل حال همکارانش در فرندز نمی گردد) پیروز شده مهم ترین و برترین اتفاق زندگی اش را، برخلاف دیگر اتفاقات خوب و مهم زندگی اش، خراب نکند و هر طور شده آن را به خاتمه برساند؛ تا این حد که از تخت بیمارستان و با قرص و دارو سرپامانده خودش را به صحنه فیلمبرداری برساند، و فقط دیالوگ هایش را بگوید و برود (در فصل هایی که خیلی لاغر است معمولاً چنین بوده؛ هرجا سرحال تر است در حال درمان بوده).
شیوه روایی متیو پری از تمام این اتفاقات ناخوشایند، از تلخ ترین لحظاتش، به خصوص هر بار که به آخر خط می رسد یا هر بار که شکستی عشقی را تجربه می نماید (یکی از تلخ ترین ها رابطه اش با جولیا رابرتس است که گویا از جمله روابط مهم پری بوده، چرا که به قول خودش این کودک بی همراه کجا و ستاره بزرگ هالیوود با آن خنده های زیبایش که با وودی آلن در حال ضبط فیلم است اما متیو توجه او را به خودش جلب نموده، کجا. از خاطره ای که بعدها از مرکز بازپروری در حال تماشای مراسم اسکاری که جولیا رابرتس با پارتنر فعلی اش در آن شرکت نموده و جایزه برترین بازیگر نقش اول زن را برای فیلم ارین براکوویچ می برد، تعریف می نماید پیداست که این زن افسوس بزرگ زندگی متیو پری است. زنی که متیو فکر می کرد اگر خود واقعی اش را نشانش دهد، دیگر دوستش نخواهد داشت. چه تلخ اما زیبا روایت می نماید خودش را تنها و در رنج، خوابیده بر تخت ترک و جولیا رابرتس را باشکوه و خندان، جایزه به دست بر صفحه نمایش.)
از این لحظات درخشان که اشک درمی آورد، در کتاب زیاد است. همان شروع توفانی بیست صفحه اول کتاب و مقدمه لیسا کودرو (فیبی بوفی فرندز) برای یک دل سیر گریه، پیش از آنکه اصلاً خود قصه اصلی شروع گردد، کافی است. بعد از آن و بعد از روایت تجربه نزدیک به مرگ که پری کتاب را از آن شروع می نماید و بعدتر میان پرسه زدن ها و سرک کشیدن به سال های مختلف، با فلشبک و فلش فوروارد (خب پری به غیر از بازیگر فیلمنامه نویس هم هست)، طنازی می نماید و نمی گذارد کل روایت به سوگواری و غصه و افسوس خوردن برایش محدود گردد.
نه، اگر قرار بر این باشد، پری خودش به زیبایی هرچه تمام تر این کار را برای خودش می نماید. شما به عنوان مخاطب کافی است روایتش را بخوانید و با او همذات پنداری کنید. اگر به دردش مبتلا باشید که این احساس بی شک در شما قوی تر و طبعاً تأثیرگذاری اش بر شما بیشتر خواهد بود. چون همان طور که اشاره شد، متیو پری با این کتاب تنها پاسخ پرسش های بی شماری را که در تمام این سال ها با آن ها روبه رو بوده، نداده است؛ او باید و وظیفه خودش می داند که این بازخوانی زندگی شخصی را، تا آنجا که می گردد صادقانه و عریان، روی کاغذ بیاورد تا به همتایان همدردش بگوید حتی کسی مثل او که تعداد به خط آخر رسیدن ها و دفعات و راه های رفته درمانش قابل شمارش نیست، کسی که سیاهی و از پا در آمدن بر اثر اعتیاد را با تمام وجودش و به معنای واقعی کلمه تجربه نموده است، می تواند بالاخره یک روز، حتی به قیمت از دست رفتن سال های جوانی و افسوس زندگی و فرزند نداشته، از بند اسارت وابستگی به یک سم رها گردد.
همین صداقت در روایت تلخی است که حالا با این کتاب، متیو پری را، جدا از چندلر بینگ، پیش ما زیبا و دوست داشتنی می سازد. حالا ما می دانیم که چرا چندلر بینگ از مشکل اعتیاد به سیگار رنج می برد، چرا در روابط عاشقانه ضعیف و از بقیه دوستانش آسیب پذیرتر است، چرا یک موقعیت خانوادگی مثل جشن شکرگزاری را دوست ندارد و چرا همواره با شوخی هایش سعی در خنداندن دیگران دارد. چندلر بینگ تصادفی یا عامدانه نسخه نمایشی متیو پری است؛ فقط به خاطر قوانین تلویزیون اعتیادش از مواد به سیگار تقلیل داده شده اما علت آسیب پذیری اش همان طلاق کذایی است.
در کتاب هم مرز میان متیو پری و چندلر بینگ در لحظاتی از بین می رود. گاهی خودآگاه گاهی هم ناخودآگاه متیو پری کنار می رود و این چندلر بینگ است که دارد موقعیت خودش را بازگو می نماید، با همان نگاهی که با خودش و همه کس رک و روراست شوخی می نماید، خودش را در برترین و بدترین موقعیت ها دست می اندازد و همین به جذابیت روایت می افزاید. این یک کتاب زندگینامه ای معمولی از زبان یک ستاره سینما نیست؛ جدا از جذابیت های خاصی که افشاگری از پشت صحنه سینما و اعضا و دست اندرکارانش دارد (روایت پری از رابطه اش با بروس ویلیس و جنیفر انیستون حقیقتاً خواندنی است)، در وهله نخست مشخصاً یک زندگینامه نویس برای نوشتن این کتاب استخدام نشده، این را می توان از لحن و پراکندگی روایت فهمید. چنین شیوه روایی ای فقط از نویسنده ای برمی آید که تجربه ها را خودش به طور مستقیم از سر گذرانده باشد.
دوم اینکه، درست است زندگی هر شش بازیگر فرندز به واسطه این سریال به معنای واقعی کلمه یک شبه از این رو به آن رو شد، این فقط متیو پری است که از میان شش نفر این تحول فرندز با راز و رنجی بزرگ تجربه می نماید. زاویه دید او با سایرین متفاوت و تجربه اش از پیروزیت بزرگ فرندز گرچه از سوی او ارج نهاده می گردد، ناقص است. در اوج معروفیت گرچه از نتایجش لذت می برد اما همواره رنجی همراهش است. این چنین است که دردش، خوشی اش، عشقش، قدردانی اش، اعترافش، هر آنچه با هر احساسی روی کاغذ آورده است، به شکل زیبایی رنج آور است. و چه باشکوه این دردنامه را با آن قدردانی از بازیگران فرندز و عکس های زیبای خصوصی و خانوادگی به خاتمه رسانده است.
منبع: دیجیکالا مگ